سیاست اسرائیل: تفرقهبینداز و حکومت کن!
پس از تصرف غزه توسط حماس، تحریمهای اسرائیل و جوامع غربی علیه دولت فلسطین بیاعتبار شد. "جیدون سوی" اسرائیلی که گویا هنوز کمی عقل در سرش مانده به خوبی به این موضوع پی برده است که "گرسنگی، تشنگی و انسداد کمکهای بینالمللی، هوشیاری فلسطینیان را نمیخشکاند و اقدامات سیاسی آنها را تضعیف نمیکند." بلکه دقیقاً موضوع برعکس است. واقعیتهای موجود، بر نظرات تحلیلگرانی که با تحریم سیاسی موافق بوده و از آن دفاع میکنند، خط بطلان کشید. این تفکر ابلهانه که میشود با فشار آوردن بر مردمی رنج کشیده و بیپناه، دولت منتخب آنها را سرنگون کرد، کاملاً شکست خورده است.
بوش و اولمرت به هیچ وجه خم به ابرو نیاوردهاند، بلکه برعکس، در هفتههای اخیر حتی راضیتر از گذشته و متکبرانه ظاهر شدهاند. پس آیا "لوی" در تحلیل خود اشتباه کرده است؟
مشکلی که در تحلیل "لوی" وجود دارد این است که او تصور میکند هدف اسرائیل و آمریکا از تحریم سرنگون کردن حماس است. او فکر میکند که کمک و حمایت از فتح با هدف "ضربه خدمی" زدن به دولت فلسطینی حماس و تلاش برای برانگیختن مردم عادی فلسطین علیه دولت منتخب خودشان و در نتیجه روی کار آمدن فتح صورت میگیرد. خلاصه اینکه: اکثر شاهدان وقایع فلسطین فکر میکنند که سیاست اسرائیل و آمریکا فقط تغییر دولت فلسطین است.
اما اگر هدف از تحریمها این نباشد چه؟ و اگر هدف این نسبت پس واشنگتن و تلآویو به دنبال چه هستند؟
شباهت میان غزه و عراق عبرتآموز است. عراق نمونه بارز تحریم در سالهای اخیر در مشرق زمین است. تحریمهایی که برای گرسنه کردن یک ملت صورت گرفت و همه دیدیدم که نتیجه این تحریمها چه شد! این تحریم به مستحکمتر شدن دولت صدام منجر شد.
درست است که وقایع عراق و غزه کاملاً شبیه هم نیست: در عراق مردم خواستار خروج صدام حسین بودند اما راهی برای این منظور نداشتند، در حالی که اکثر مردم غزه حماس را میخواهند و خودشان در سال گذشته به آن رأی دادهاند. با این وجود، شاید غرب از تجربه تحریم در عراق به نتایج دیگری دسیده باشد.
تحریم عراق چه با این هدف صورت گرفته باشد یا نه، باعث ایجاد شکاف در پیوندهای درونی ملت عراق بود.
فقر و گرسنگی محرکهایی قوی برای تبدیل یک همسایه به یک همسایه هستند. جامعهای که در آن منابعی چون غذا، دارو، آب و برق محدود باشند، در حقیقت جامعهای است که در آن هر کس به فکر خودش است. جامعهای است که به راحتی به تکه تکه شدن خودتن در میدهد و این دقیقاً همان چیزی است که آمریکاییها بعد از حمله عراق در سال 2003 در مهندسی آن بوده و آن را دنبال میکنند. برخلاف مداخلههای اخیر آمریکا در دیگر نقاط جهان، در عراق صدام سرنگون شد، اما آمریکا نتوانست دست نشانده دیگری به جای او قرار دهد، واشنگتن در حقیقت به جای تغییر رژیم را سرنگون کرد. همانطوریکه "دانیل پایپز" – یکی از ایدئولوژیستهای نومحافظه کاران در مورد حمله به عراق میگوید، "هدف از حمله به عراق تنها به سرنگونی یک دیکتاتور محدود شده بود و ضمانتی برای جایگزینی آن دیکتاتور وجود نداشت ایجاد ثبات در عراق نه مسئولیت اشغالگران است و نه باری به دوش آنها."
به جای صدام، آمریکا محدودهای را بهنام منطقه سبز (Green Zone) به وجود آورد تا از آنجا بتواند کما بیش عراق را کنترل کند و نفت عراق را بدزدد؛ تا از دور جنگ فرقهای بین شیعه و سنی خود آن را به راه انداخته را کنترل کند و هر روز ره تماشای عراقیةای قتلعام شده بنشیند.
واشنگتن در این میان به دنبال چیست؟ پایپز یک راهنکایی میکند: "زمانی که سنیها و شیعهها به جان هم بیفتند، غیر مسلمانها که همان نیروهای اشغالگر و متحدانشان هستند، کمتر ضربه میبینند جنگ داخلی در عراق در کوتاه مدت، یک استراتژی نیست، بلکه یک فاجعه بزرگ انسانی است."
به عبارت دیگر، به راه انداختن یک جنگ داخلی در عراق راه حل خوبی نبود و اساساً به این نیت سازماندهی میشود که مانع داده اختیار به عراقیها و شکلگرفتن مقاومت مؤثر در برابر اشغال آمریکا بود. در این میان بیش از 700 هزار نفر از مردم بیگناه عراق کشته شدهاند.
پشت پرده تجاوز به عراق و بهراه افتادن جنگ داخلی در این کشور در نتیجه سودمند برای اشغالگران دارد.
اولاً جنگ داخلی در عراق باعث تحلیل رفتن اتحاد مردم عراق و کاهش یافتن توان آنها برای پیوستن و حمایت از مقاومت در مقابل اشغالگران میشود. یعنی وقتی شیعه وسنی در عراق به جنگ با یکدیگر مشغول شوند، خسارات کمتری متوجه نیروهای آمریکایی است؛ و در نتیجه دزدی نفت عراق سادهتر میشود.
دوماً، جنگ داخلی دراز مدت فرآیند آرام و غیرقابل اجتنابی را در تقسیمبندیهای اجتماعی بهوجود میآورد. براساس گزارشات به دست آمده، تاکنون چهار میلیون عراقی مجبور به ترک خانههای خود شدهاند(دو میلیون به خارج از کشور گریختهاند و دو میلیون دیگر در خود عراق آوارهاند) اگر این روز ادامه پیدا کند، عراق به مناطق کوچک مجزا تقسیم میشود و یک عراق تجزیه شده راحتتر قابل کنترل و استثمار است.
سؤالی که در مورد فلسطین مطرح میشود این است که آیا در حال حاضر در غزه همین مدل در حال پیاده شدن است و آیا در آینده در کرانه باختری نیز همین طرح اجرا خواهد شد؟
لازم به ذکر است، بعد از اینکه فتح و حماس در مورد تشکیل دولت وحدت ملی به توافق رسیدند، نه اسرائیل
|